English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (6931 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
With passage of time . U با گذشت زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lapse U گذشت زمان
lapses U گذشت زمان
lapsing U گذشت زمان
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
time period U گذشت زمان
period U گذشت زمان
time span U گذشت زمان
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
illiberal U بی گذشت
forgivingness U گذشت
forbearingly U با گذشت
forgiveness U گذشت
uncharitable U بی گذشت
forbearing U با گذشت
passing U در گذشت
amnesty U گذشت
amnesties U گذشت
big-hearted U با گذشت
generously U یا گذشت
forgave U از ... گذشت
ungenerous U بی گذشت
unforgiving U بی گذشت
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
tolerances U مرز گذشت
waive U گذشت کردن از
waived U گذشت کردن از
waives U گذشت کردن از
remittal U گذشت پرداخت
remissive U گذشت کننده
tolerance U مرز گذشت
obituary U اگهی در گذشت
pardoning U امرزش گذشت
it is all up U گذشت ورفت
forbear U گذشت کردن
pardoned U امرزش گذشت
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
forbearingly U از روی گذشت
pardons U امرزش گذشت
time lapse U گاه گذشت
pardon U امرزش گذشت
it crossed my mind U بخاطری گذشت
forbears U گذشت کردن
time is up U وقت گذشت
remission U گذشت تخفیف
obituaries U اگهی در گذشت
intolerant U بی گذشت متعصب
with each passing year U با گذشت هر سال
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . U به ما خیلی خوش گذشت
reentry point U نقطه باز گذشت
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
We had a very enjoyable time . U به ما خیلی خوش گذشت
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
We had a very rough time. U نه ما خیلی سخت گذشت
Many years passed . U چندین سال گذشت
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
remise U انتقال دادن گذشت کردن
we had a good time U خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> U هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
In for a penny, in for a pound. U آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> U آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
in for a penny, in for a pound <idiom> U آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
date U زمان
dates U زمان
tempo U زمان
thence U از ان زمان
contemporaneous U هم زمان
clocks U زمان ها
terming U زمان
termed U زمان
term U زمان
tempos U زمان
cycle time U زمان
whene'er U هر زمان
time of blowing U زمان دم
period U زمان
clock U زمان
thitherto U تا ان زمان
time consuming U زمان بر
away U از ان زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
coinstantaneous U هم زمان
time-consuming U زمان بر
time-piece U زمان
zeitgeist U زمان
timepiece U زمان
times U زمان
cotemporaneous U هم زمان
time U زمان
yet U تا ان زمان
simultaneously U در یک زمان
timed U زمان
stroking U زمان
strokes U زمان
stroked U زمان
stroke U زمان
periods U زمان
synchronous U هم زمان
synchrone U هم زمان
contemporize U هم زمان کردن
relief time U زمان استراحت
correlation time U زمان همبستگی
prescription U مرور زمان
prescriptions U مرور زمان
relaxation time U زمان اسایش
man and boy U از زمان بچگی
maximum duration U زمان حداکثر
makeup time U زمان جبران
real time U زمان حقیقی
timing U زمان سنجی
load time U زمان بارکردن
loading time U زمان بارگیری
rise time U زمان خیز
retention time U زمان بازداری
cooling period U زمان انتظار
response time U زمان واکنش
response time U زمان پاسخ
response time U زمان واگنش
clocked U با سنجش زمان
lost time U زمان مفقوده
lost time U زمان گمگشته
maintenance period U زمان تعمیرات
linkage time U زمان پیوند
microcycle U واحد زمان
miscellaneous time U زمان متفرقه
return perion U زمان برگشت
recurrence interval U زمان برگشت
recovery time U زمان بهبود
reaction time U زمان واکنش
reasonable time U زمان معقول
coking period U زمان کک سازی
coking time U زمان کک سازی
compile time U زمان کامپایل
mean time U زمان متوسط
preparation time U زمان تهیه
production time U زمان ساخت
preterit U زمان ماضی
compilation time U زمان کامپایل
reference time U زمان مرجع
reflex time U زمان بازتاب
multiplication time U زمان ضرب
non productive time U زمان مرده
nonsynchronous U ناهم زمان
whoopee U زمان خوشی
orthogenesis U جبر زمان
cutting time U زمان اصلی
passtime U زمان گذارستون
peace time U زمان صلح
peace time U در زمان صلح
period of concentration U زمان تمرکز
connect time U زمان اتصال
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
regression time U زمان برگشت
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1شما چه زمان به مکتب میرید.
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1ایا تعطیلات به شما خوش گذشت؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com